به نظر من این رمانی است که توصیف یا نوشتن درباره آن بسیار دشوار است. این به نوعی داستان اسکار ماتزرات است که توسط او در سال 1954 در یک آسایشگاه روانی در آلمان روایت شده است. او در سال 1924 متولد شد، بنابراین فقط 30 سال سن دارد. با این حال، عملاً چیزی وجود ندارد که بتوانیم آن را «عادی» در مورد اسکار بنامیم.
گونتر گراس نویسنده هم نمیخواهد وجود داشته باشد. این رمان بیشتر شکل رمان های رئالیسم جادویی آمریکای جنوبی را دارد. در روایتهای اسکار، او با بسیاری از موقعیتهای غیرممکن به گونهای برخورد میکند که گویی رویدادهای عادی روزمره هستند. یکی از اولین ادعاهای او که به خواننده این امکان را می دهد که بداند این داستان بسیار متفاوت خواهد بود این است که اسکار در بدو تولد تصمیم گرفت که بیش از سه فوت قد نکند!
علاوه بر این، او ادعا میکند که میدانست برای تولد سومش یک طبل حلبی به او میدهند و این یک رویداد اصلی در زندگی او خواهد بود. و، طبق متن، تقریباً همان چیزی است که اتفاق می افتد.
اسکار طبلش را در سومین سالگرد تولدش میگیرد و به سرعت نواختن آن را یاد میگیرد و این کار را با شدت و ثبات انجام میدهد که بیشتر عمرش را طبل پس از طبل میگذراند.
هنگامی که او متولد شد، خانوادهاش در سال 1924 در دانسک در لهستان (دانزیگ امروزی، آلمان) در سالهای بین دو جنگ جهانی زندگی میکنند. در اصل این یک داستان از جنگ جهانی دوم است، از این منظر که یک داستان در مدل رئالیسم جادویی تعریف می کند، و اسکار فردی است که چندین توانایی غیرزمینی دارد. او نه تنها رشد خود را کنترل میکند و به خود اجازه نمیدهد تا قد بیش از 3 فوت در طول عمرش بیشتر شود، بلکه با تواناییهای کامل فکر، حافظه، گفتار و قدرت عمل در جهان به دنیا میآید که به طور معمول بخشی از هیچ یک از آنها نیست. دنیای نوزادان یا کودکان خردسال
او حتی یک قدرت بسیار ویژه دارد که به او اجازه می دهد بسیاری از خواسته های خود را کنترل کند. او صدایی دارد که می تواند آن را بفرستد و شیشه را به هر کجا که بخواهد بشکند، حتی در مسافت های طولانی در سراسر شهر دانسک (که بعدها دانزیگ نامیده شد)، سپس در دوسلدورف زندگی می کند.
در طول دوره رمان او در یک آسایشگاه روانی در دوسلدورف است و ظاهراً این داستان را برای خدمتکار/ پرستار/ درمانگرش تعریف می کند. داستان او نه تنها روایت او از زندگی بسیار عجیب او، بلکه از وضعیت رشد و زندگی در جنگ جهانی دوم و پس از آن است.
چیزی که در مورد رمان به سادگی جذاب است، چیزی در مورد تاریخ واقعی جنگ جهانی دوم نیست. علاقه تاریخی بسیار کمی در مورد جنگ وجود دارد. در عوض، داستان تاریک و دیوانهوار او احساس روزمرهی دررفتگی، ناامیدی، ترس، حتی وحشت از زندگی و تلاش برای زنده ماندن در آن دنیای غیرممکن را به آدم میدهد.
رمان خواسته هایی را از خواننده می کند. به سرعت متوجه میشویم که این یک «داستان» به معنای عادی نخواهد بود، و خواننده نمیتواند باور کند که رویدادهای رمان واقعاً در زندگی اسکار اتفاق افتاده است. در عوض، از خواننده انتظار می رود که این جریان را دنبال کند و «احساس» کند که وقایع زندگی اسکار، همانطور که او آنها را شرح می دهد، می توانند به نوعی به «لحن احساسی» از زندگی در جنگ جهانی دوم و در طی آن ترجمه شوند. به ویژه به عنوان یک غیر رزمنده، اما به عنوان یک شهروند که در داخل جنگ زندگی می کند، تلاش می کند زنده بماند، تلاش می کند زندگی داشته باشد، تلاش می کند فقط به وجود خود ادامه دهد.
در کل فکر می کنم گانتر گراس بسیار موفق است. به سادگی باید ناباوری را متوقف کرد و داستان به معنای واقعی کلمه "باورنکردنی" زندگی اسکار و وقایعی را که او از زمان تولد تا پایان جنگ پشت سر گذاشت و سپس، حتی پس از آن، به ویژه در روزهای پایانی اوایل دهه 1950، در آغوش گرفت. در یک موسسه روانی
"رویدادها" رویدادهای جنگ جهانی دوم نیستند. بلکه اتفاقات جادویی در زندگی اسکار هستند که در جنگ و در طول جنگ زندگی می کند و به نوعی مدیریت می کند تا زنده بماند و به نوعی مدیریت کند تا به زندگی خود معنا ببخشد، اما قادر به انجام آن چیزی نیست که ما می خواهیم. معمولاً آن را "زندگی واقعی روزمره" می نامند.
این رمان برای من جادویی کار کرد. گونتر گراس از همان ابتدا توجه من را به خود جلب کرد و تصمیم گرفتم فقط وارد حساب اسکار شوم و آن را بپذیرم، اگرچه این یک دفتر خاطرات معمولی یا داستان زندگی یک شخص واقعی بود. من به نحوی همزمان تشخیص دادم که واضح است که نمیتوانم این وقایع را به معنای عادی و روزمره واژه «واقعی» «واقعی» بدانم، اما اگر وارد حساب اسکار میشدم، آن را بهگونهای میپذیرفتم که گویی واقعی است. پس میتوانستم حس بسیار بهتری از تجربه «حس و معنای» جنگ جهانی دوم برای کسانی که در داخل آن زندگی میکردند، داشته باشم، اما به نوعی، نه «از» آن.
این رمان در واقع چالش بزرگی است، اما به نظر من ارزش یک مطالعه دقیق را دارد، اما فرد باید مایل باشد که به نویسنده گراس اجازه دهد رهبری کند و فقط آن دنیا را به عنوان یک لحن-شعر خاص از وحشت زندگی در داخل و خارج بپذیرد. جنگ جهانی دوم در آلمان.