رمان صد سال تنهایی  در چارچوب نسبتاً کوچکی بسیار بسته بندی شده است که مرور و اجرای عدالت این کتاب غیرممکن است. با این وجود ، من در این تلاش انفرادی پافشاری می کنم و سعی می کنم چارچوبی برای برخی از مضامین ماندگارتر در رمان ایجاد کنم و البته در واقع رمان را مرور می کنم.

 

اول و مهمترین ، درک اینکه چرا این کار اغلب کار اصلی گابریل گارسیا مارکز است ، بسیار آسان است. دامنه آن حماسی است. مضامین آن جهانی هستند. تحویل آن رویکرد واقع گرایانه جادویی کامل است. اغلب هنگام خواندن داستان و همانطور که اتفاق می افتد احساس می کنید از خواب بیدار می شوید. بدیهی است که بسیاری از موارد غیرممکن است ، و در عین حال به گونه ای ارائه شده است که احساس می کنید ممکن است و اتفاق می افتد یا اتفاق افتاده است. یا شاید مهمتر از آن ، شما ذاتاً درک می کنید که غیرممکن فقط به عنوان ابزاری برای درک کاملتر یک نکته یا موضوع ارائه شده ارائه می شود.
 
از بسیاری جهات ، داستان بسیار ناامیدکننده برای خواننده است ، بنابراین بسیاری از پتانسیل ها همیشه به هدر می رود. خیلی چیزها ساخته شده اند ، همیشه باید خراب شوند. این یک رمان چرخه ای است که مضامین آن بارها و بارها به اشکال مختلف بازی می شود.
 
اما لازم است که روایت به این شکل درآید. به منظور بررسی کامل موضوعاتی که مارکز می خواهد به کارآمدترین روش کشف کند ، همین بود.
 
خواندن آن آهسته است و ورود به آن دشوار است ، اما علی رغم تکرار نام ، دنبال کردنش واقعاً سخت نیست.
 
همانطور که در بالا گفتم ، آنقدر در این بسته نسبتاً کوچک وجود دارد که واقعاً برای من غیرممکن است همه تفاوت های ظریف را پوشش دهم ، اما مضامین اصلی که تکرار می کنید عبارتند از: 1) تنهایی (البته) ، 2) تفاوت بین مردان و زنان ، و 3) توانایی شور و اشتیاق برای ایجاد و ایجاد تخریب.
 
مارکز این مضامین را مانند برخی از جنگجویان باشکوه به کار می گیرد و روان و روان خوانندگان را با سکته های گسترده و برش های دقیقه ای ، یک جراح جنگجو ، برش می دهد. فرد پس از اتمام رمان احساس خالی شدن و تکمیل شدن می کند ، اما در عین حال فرسوده است.
 
من حداقل یک خواندن را توصیه می کنم اگر نوع رمانی باشد که دوست دارید.
 
اول از همه ، می خواهم بگویم که این رمان به دلیلی برنده جایزه نوبل شده است و بله ، ارزش تمام ارزشیابی را دارد. این رمان واقعاً جادویی است. با وجود طرح پیچیده ، شخصیت های بسیار زیاد ، بدون تعلیق و نام های گیج کننده ، من عاشق کتاب می شوم. اگر چند فصل اول را پشت سر بگذارید ، جالب ترین رمان برای خواندن است. درک هر یک از رمان های شما به هر اونس مغز نیاز دارد. این یک تمرین بود - یک تمرین ذهنی. و چون عرقم ریخت ، مهم است. این رمان را می توان بارها خواند و هر بار چیزی را که در خواندن قبلی شما مورد توجه قرار نگرفته کشف خواهید کرد.
 
عجیب ترین ویژگی این رمان ، نامهای گیج کننده اعضای خانواده بوئندیا است. به نظر من ، نام های مشابه برای تأکید بر این واقعیت است که همه سرنوشت یکسانی داشتند. هنگام خواندن ، متوجه شدم که من به پرواز در ماهی ، باران مداوم باران برای سالها ، اشباح اعتقاد داشتم ، اما قادر به باور کردن چیزهای ساده مانند غذا خوردن یا ایجاد راه آهن نبودم. من فکر می کنم این همان چیزی است که ژانر رمان درباره آن است - رئالیسم جادویی. شما شروع به باور کردن به چیزهای جادویی می کنید اما از اعتقاد به چیزهای اساسی امتناع می ورزید.