تا حدی به دلیل حجم بسیار زیاد این کتاب و تا حدودی به دلیل اینکه من با نویسندگان روسی کمی مشکل دارم، مدت زیادی است که آنا کارنینا را به تعویق انداخته‌ام، زیرا می‌دانم که یک جایی دیگر باید بگویم. این یک امتحان است زمانی که کتاب صوتی خود را در معرض فروش قرار داد، آن را به عنوان نشانه‌ای در نظر گرفتم که زمان آن فرا رسیده است. آن، و اتفاقاً دو تا از جدیدترین کتاب‌هایی که خوانده‌ام، به آنا کارنینا و خط آغازین معروف اشاره می‌کنند: «همه خانواده‌های شاد شبیه هم هستند. هر خانواده ناراضی در نوع خود ناراضی است.»

 
 من انتظار داشتم که کمی شلوغ باشد، اما در واقع تقریباً از همه آن لذت بردم. مواردی وجود داشت که در مورد سیاست های محلی یا تجارت روزانه کشاورزی ادامه داشت و چندان جالب نبود، اما در کل واقعاً جذاب بود. البته سردرگمی نام‌گذاری معمولی وجود داشت که در مورد رمان‌های روسی تقریباً اجتناب‌ناپذیر است (و یکی از دلایلی است که من در گذشته با آنها مشکل داشتم)، اما در واقع دنبال کردن آن به اندازه کافی آسان بود - فقط باید مبلغی بپردازید. توجه کمی
 
 در این رمان شخصیت های زیادی وجود دارد، اما دو خط داستانی اصلی آنا کارنینا و کنستانتین لوین هستند و همه شخصیت های دیگر به نوعی به این دو شخصیت اصلی مرتبط هستند. در حالی که زندگی آنها تلاقی می کند، آن دو تنها یک بار، در انتهای کتاب، یکدیگر را ملاقات می کنند.
 
 آنا، همانطور که بیشتر مردم قبلاً می دانند، شوهر و پسرش را ترک می کند تا با معشوقش - کنت ورونسکی - باشد. این البته یک رسوایی بزرگ است و منجر به زمان‌ها و تصمیمات سختی برای آنا و ورونسکی می‌شود. احتمالاً اکثراً شنیده‌اند که این ماجرا چقدر به طرز غم انگیزی به پایان می‌رسد، اما اگر این کار را نکردید، من آن را برای شما خراب نمی‌کنم.
 
 لوین یک نجیب زاده روستایی است، اما در قلب او یک کشاورز است. او زمانی که در خانه است و نقش فعالی در کار مزرعه در املاک خود دارد و زمانی که در طبیعت بیرون می رود بسیار راحت است. او مدام به دنبال راه‌هایی برای متحول کردن کشاورزی و راه‌هایی است که دهقانان را بیشتر درگیر کند و آن‌ها را به‌منظور مدیریت سرنوشت‌شان تنظیم کند. او همچنین عاشقانه عاشق Ekaterina "Kitty" Shcherbatskaya است.
 
 آنا و لوین هر دو با سوالات بزرگی در زندگی خود دست و پنجه نرم می کنند. برای آنا، مبارزه اصلی (آنطور که من می بینم) این است که او میل به عشق و درک دارد، اما همچنین مغرور و حسود است و نمی داند چگونه در مورد آنچه او را ناراحت می کند صحبت کند. او پرشور و وحشی است و دارای خلق و خوی دیوانه است و چون نمی تواند در مورد احساس واقعی خود صحبت کند، شروع به مارپیچ رو به پایین می کند و به تدریج بدبخت تر و پارانوئیدتر می شود.
 
 مبارزه لوین یک مبارزه معنوی است. او می خواهد به خدا ایمان داشته باشد اما با دین مشکل دارد. او با مرگ و کوتاهی زندگی روبه‌رو می‌شود و برای یافتن معنا، یافتن آرامش تلاش می‌کند. من مبارزه او و کل شخصیت او را بسیار قابل ربط می دانم، و قطعا از قسمت های لوین بیشتر لذت بردم. این گواهی بر نوشته‌های تولستوی است که زندگی و مبارزات یک مرد روسی در پایان قرن نوزدهم هنوز برای یک زن مدرن اروپای غربی بسیار قابل ربط است.
 
 از یک طرف همه شخصیت ها کمی اغراق آمیز به نظر می رسند. همه آنها این احساسات شدید را دارند و به نظر می رسد که به سرعت از یک سر طیف به سر دیگر می روند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند به شیوه‌ای خاص عمل کنند، یا چیزهای خاصی را بگویند یا انجام دهند و سپس به دلایل جزئی که از تناسب خارج می‌شوند (این امر به ویژه در مورد آنا صدق می‌کند)، یا در واقع به دلیل چیزی غیرقابل تعریف، در نهایت برعکس یا فقط انجام می‌دهند. کاری را که می خواستند انجام ندادند یا نگفتند. از طرفی انسان ها کمی این گونه اند. و عمق روانشناختی و مونولوگ های درونی شخصیت ها را بسیار جذاب یافتم.
 
 من گرفتار زندگی و سرنوشت این شخصیت های زنده بودم و همیشه وقتی داستان را برمی داشتم، خودم را در داستان گم می کردم. من همچنین از پایان بسیار لذت بردم و آن را بسیار نشاط آور و معنادار یافتم.
 
 نکته ای در مورد روایت: از اینکه دیدم مگی جیلنهال این را روایت می کند هیجان زده شدم، زیرا من صدای او را دوست دارم و از خواندن او از جار زنگ بسیار لذت بردم، و این چیز دیگری بود که مرا به خرید این کتاب سوق داد. با نگاهی به گذشته، مطمئن نیستم که خانم جیلنهال بهترین انتخاب برای این یکی باشد، زیرا او دقیقاً همان لحنی را دارد که برای The Bell Jar داشت، و اگرچه برای آن آهنگ واقعاً خوب کار کرد، من احساس می کنم آنا کارنینا هستم. نیاز به خواندن بیشتر دراماتیک دارد - چه با تمام شخصیت ها و احساسات در حال پرواز. مثل اینکه او با صدایی کاملاً آرام و سنجیده چیزی را خواهد خواند که ظاهراً یک شخصیت فریاد زده است. و من احساس نمی کردم که تفاوت زیادی بین صدای شخصیت های مختلف وجود دارد. اما دنبال کردنش اصلا سخت نبود و به هر حال او صدای دلنشینی دارد.