x تبلیغات
نقد کتاب

پوکه معدنی چیست؟ پوکه قروه یا پوکه ساختمانی - قیمت پوکه معدنی و قیمت پوکه ساختمانی

 پوکه معدنی چیست؟

پوکه معدنی، نوعی سنگی است که به عنوان یکی از مهمترین مواد ساختمانی در صنعت ساخت و ساز استفاده می‌شود. این سنگ، حاصل فعالیت‌های آتشفشانی است و به دلیل ویژگی‌های منحصر به فردش، در ساخت و سازها به عنوان یک ملات و آجرسازی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 

یکی از نوع های معروف پوکه معدنی، پوکه قروه است که از منطقه قروه در کشورمان به دست می‌آید. پوکه قروه، با خصوصیات فیزیکی و شیمیایی منحصر به فردی که دارد، تبدیل به یک ماده مفید در صنعت ساخت و ساز شده است. این نوع پوکه معدنی به عنوان ملات و خاکستر فعال در تهیه بتنهای خاص استفاده می‌شود.

پوکه معدنی

پوکه معدنی قره، دارای ویژگی‌هایی همچون سبکی، جذب آب پایین، عایق حرارتی، مقاومت بالا در برابر حرارت، قابلیت جذب دی‌اکسید کربن و پایداری در برابر املاح است. این ویژگی‌ها باعث می‌شود که در ساختمان‌ها به عنوان مواد عایق، عایق حرارتی و ملات مصرف شود.

 

با استفاده از پوکه معدنی، می‌توان تراکم بتن را افزایش داد و وزن خالص آن را کاهش داد. علاوه بر این، به دلیل ویژگی جذب آب پایین، مقاومت بتن در برابر منافذ آبی بهبود یافته و عمر مفید سازه‌ها افزایش می‌یابد.

 

همچنین، پوکه معدنی قره به عنوان یک ماده بازیافتی نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. با استفاده از این ماده بازیافتی، مصرف منابع طبیعی کاهش می‌یابد و تأثیرات زیست‌محیطی ساخت و سازها کاهش می‌یابد.

پوکه قروه

برای دیدن عکس پوکه معدنی و استفاده از آن در ساختمان‌ها، می‌توانید به اینترنت مراجعه کرده و عبارت "عکس پوکه معدنی" را جستجو کنید. در نتایج جستجو، می‌توانید تصاویری از این ماده ساختمانی مهم را مشاهده کنید.

 

در نتیجه، پوکه قروه با ویژگی‌ها و کاربردهای متعدد خود، نقش بسیار مهمی در صنعت ساخت و ساز دارد و به عنوان یک ماده ساختمانی حیاتی به شمار می‌رود.

پوکه معدنی قره به عنوان یکی از انواع پوکه معدنی، خواصی دارد که آن را در صنعت ساخت و ساز بسیار مورد توجه قرار می‌دهد. این پوکه معدنی با داشتن سبکی و حجمی کمتر نسبت به سایر مواد ساختمانی، باعث کاهش وزن سازه‌ها می‌شود. این ویژگی منجر به کاهش هزینه‌های ساخت و حمل و نقل می‌شود و در عین حال سازه را قابل حمل و نصب آسان‌تر می‌سازد.

 

همچنین، پوکه معدنی قره دارای خاصیت جذب آب پایین است که بهبود پایداری و مقاومت بتن در برابر حمل و نقل آب و رطوبت را فراهم می‌کند. این خاصیت باعث کاهش خطر تشکیل منافذ آبی در بتن و ضرورت تعمیرات و نگهداری مکرر می‌شود.

پوکه معدنی قروه

علاوه بر این، پوکه معدنی قره به عنوان یک عایق حرارتی نیز عمل می‌کند. این ویژگی باعث کاهش انتقال حرارت از یک ساختمان به سایر قسمت‌های آن می‌شود و در نتیجه سازه را در برابر تغییرات دمایی حفاظت می‌کند. این امر می‌تواند منجر به صرفه‌جویی در مصرف انرژی و هزینه‌های گرمایش و سرمایش ساختمان شود.

 

پوکه معدنی قره همچنین برخی خواص زیست محیطی نیز دارد. این سنگ، از مواد بازیافتی تولید می‌شود که به حفظ منابع طبیعی کمک می‌کند. استفاده از پوکه معدنی قره به جای منابع سنگ طبیعی دیگر، منجر به کاهش استخراج سنگ و تخریب محیط زیست می‌شود.

 

در نتیجه، پوکه معدنی قره با ترکیبی از ویژگی‌های فیزیکی، شیمیایی و زیست محیطی خود، به یک ماده ساختمانی بسیار مفید و چند منظوره تبدیل شده است. استفاده از این ماده در صنعت ساخت و ساز، نه تنها مزایای فنی و اقتصادی را به همراه دارد، بلکه به حفظ محیط زیست و استدامه‌پذیری منابع نیز کمک می‌کند.

پوکه ساختمانی

پوکه ساختمانی یکی از مواد بسیار مهم در صنعت ساخت و ساز است که تاثیر بسزایی بر کیفیت و عمر مفید سازه‌ها دارد. پوکه ساختمانی در واقع یک نوع سنگ ساختمانی است که از فرآوری سنگهای معدنی مختلف حاصل می‌شود و به عنوان یک مواد غیرفعال در تهیه بتن، ملات و آجرسازی استفاده می‌شود.

 

یکی از مزایای بارز استفاده از پوکه ساختمانی، کاهش وزن سازه‌ها و تراکم بتن می‌باشد. با اضافه کردن پوکه ساختمانی به بتن، وزن خالص آن کاهش می‌یابد، اما قدرت و مقاومت بتن حفظ می‌شود. این امر منجر به کاهش هزینه‌های ساخت، افزایش سرعت ساخت و تسهیل در حمل و نقل سازه‌ها می‌شود.

 

علاوه بر این، پوکه ساختمانی دارای خاصیت جذب آب پایین است. این ویژگی باعث می‌شود که بتن ساخته شده با استفاده از پوکه ساختمانی، دارای مقاومت بالا در برابر نفوذ آب و رطوبت باشد. این امر به طور مستقیم تاثیر مثبتی بر پایداری و عمر مفید سازه‌ها دارد و نیاز به تعمیرات و نگهداری مکرر را کاهش می‌دهد.

 

ویژگی دیگری که پوکه ساختمانی را از سایر مواد ساختمانی متمایز می‌کند، خاصیت عایق حرارتی آن است. پوکه ساختمانی باعث کاهش انتقال حرارت از سازه به سایر بخش‌های آن می‌شود. این ویژگی موجب صرفه‌جویی در مصرف انرژی برای سیستم‌های گرمایش و سرمایش ساختمان می‌شود و در نتیجه به محیط زیست کمترین تأثیر را می‌گذارد.

خرید پوکه ساختمانی

استفاده از پوکه ساختمانی همچنین به منظور بهره‌برداری بهینه از منابع طبیعی و حفظ محیط زیست است. این ماده ساختمانی بسیار قابل بازیافت است و با استفاده از پوکه ساختمانی مصرفی، می‌توان مصرف منابع طبیعی مانند سنگ طبیعی را کاهش داد و از آسیب به محیط زیست جلوگیری کرد.

 

با توجه به ویژگی‌های برتر پوکه ساختمانی، این ماده به یک گزینه بسیار مناسب و پرکاربرد در صنعت ساخت و ساز تبدیل شده است. با استفاده از پوکه ساختمانی، سازه‌ها با کیفیت بالا، مقاوم و پایدارتر احداث می‌شوند و در عین حال به حفظ محیط زیست و استدامه‌پذیری منابع کمک می‌کنند.

قیمت پوکه معدنی

قیمت پوکه معدنی، همانند سایر مواد ساختمانی، تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار می‌گیرد. این عوامل شامل عرضه و تقاضا، میزان استفاده در صنعت ساخت و ساز، موقعیت جغرافیایی، محدودیت‌های منابع و هزینه‌های تولید می‌باشند. در نتیجه، قیمت پوکه معدنی ممکن است در مناطق و زمان‌های مختلف متغیر باشد.

 

علاوه بر این، نوع پوکه معدنی نیز می‌تواند تأثیر زیادی بر قیمت داشته باشد. برخی از انواع پوکه معدنی، مانند پوکه ساختمانی قره، به دلیل ویژگی‌های خاصی که دارند، قیمت بالاتری دارند. اما انواع دیگر پوکه معدنی ممکن است قیمتی کمتری داشته باشند.

قیمت پوکه ساختمانی

عوامل دیگری که ممکن است بر قیمت پوکه ساختمانی تأثیرگذار باشند، شامل مقیاس تولید، شرکت‌های تولید کننده، روش‌های استخراج و فرآوری، هزینه‌های حمل و نقل، هزینه‌های بسته بندی و ضوابط و مقررات صنعتی مربوط به استخراج و استفاده از پوکه معدنی است.

 

در هر صورت، برای اطلاع از قیمت پوکه معدنی در منطقه یا بازار خاصی، بهتر است به فروشندگان محلی مراجعه کرده یا بازار مصالح ساختمانی را مشاهده کنید. علاوه بر این، می‌توانید از منابع آنلاین و سایت‌های معتبر مرتبط با صنعت ساخت و ساز استفاده کنید تا قیمت‌های فعلی پوکه معدنی را بررسی کنید.

 

در نهایت، باید توجه داشت که قیمت پوکه معدنی تا حدی قابل مذاکره است و بستگی به شرایط بازار و قدرت تأثیرگذاری خریداران دارد.

نقد رمان طبل حلبی اثر گونتر گراس

 به نظر من این رمانی است که توصیف یا نوشتن درباره آن بسیار دشوار است. این به نوعی داستان اسکار ماتزرات است که توسط او در سال 1954 در یک آسایشگاه روانی در آلمان روایت شده است. او در سال 1924 متولد شد، بنابراین فقط 30 سال سن دارد. با این حال، عملاً چیزی وجود ندارد که بتوانیم آن را «عادی» در مورد اسکار بنامیم.

 
گونتر گراس نویسنده هم نمی‌خواهد وجود داشته باشد. این رمان بیشتر شکل رمان های رئالیسم جادویی آمریکای جنوبی را دارد. در روایت‌های اسکار، او با بسیاری از موقعیت‌های غیرممکن به گونه‌ای برخورد می‌کند که گویی رویدادهای عادی روزمره هستند. یکی از اولین ادعاهای او که به خواننده این امکان را می دهد که بداند این داستان بسیار متفاوت خواهد بود این است که اسکار در بدو تولد تصمیم گرفت که بیش از سه فوت قد نکند!
 
علاوه بر این، او ادعا می‌کند که می‌دانست برای تولد سومش یک طبل حلبی به او می‌دهند و این یک رویداد اصلی در زندگی او خواهد بود. و، طبق متن، تقریباً همان چیزی است که اتفاق می افتد.
 
اسکار طبلش را در سومین سالگرد تولدش می‌گیرد و به سرعت نواختن آن را یاد می‌گیرد و این کار را با شدت و ثبات انجام می‌دهد که بیشتر عمرش را طبل پس از طبل می‌گذراند.
 
هنگامی که او متولد شد، خانواده‌اش در سال 1924 در دانسک در لهستان (دانزیگ امروزی، آلمان) در سال‌های بین دو جنگ جهانی زندگی می‌کنند. در اصل این یک داستان از جنگ جهانی دوم است، از این منظر که یک داستان در مدل رئالیسم جادویی تعریف می کند، و اسکار فردی است که چندین توانایی غیرزمینی دارد. او نه تنها رشد خود را کنترل می‌کند و به خود اجازه نمی‌دهد تا قد بیش از 3 فوت در طول عمرش بیشتر شود، بلکه با توانایی‌های کامل فکر، حافظه، گفتار و قدرت عمل در جهان به دنیا می‌آید که به طور معمول بخشی از هیچ یک از آن‌ها نیست. دنیای نوزادان یا کودکان خردسال
 
او حتی یک قدرت بسیار ویژه دارد که به او اجازه می دهد بسیاری از خواسته های خود را کنترل کند. او صدایی دارد که می تواند آن را بفرستد و شیشه را به هر کجا که بخواهد بشکند، حتی در مسافت های طولانی در سراسر شهر دانسک (که بعدها دانزیگ نامیده شد)، سپس در دوسلدورف زندگی می کند.
 
در طول دوره رمان او در یک آسایشگاه روانی در دوسلدورف است و ظاهراً این داستان را برای خدمتکار/ پرستار/ درمانگرش تعریف می کند. داستان او نه تنها روایت او از زندگی بسیار عجیب او، بلکه از وضعیت رشد و زندگی در جنگ جهانی دوم و پس از آن است.
 
چیزی که در مورد رمان به سادگی جذاب است، چیزی در مورد تاریخ واقعی جنگ جهانی دوم نیست. علاقه تاریخی بسیار کمی در مورد جنگ وجود دارد. در عوض، داستان تاریک و دیوانه‌وار او احساس روزمره‌ی دررفتگی، ناامیدی، ترس، حتی وحشت از زندگی و تلاش برای زنده ماندن در آن دنیای غیرممکن را به آدم می‌دهد.
 
رمان خواسته هایی را از خواننده می کند. به سرعت متوجه می‌شویم که این یک «داستان» به معنای عادی نخواهد بود، و خواننده نمی‌تواند باور کند که رویدادهای رمان واقعاً در زندگی اسکار اتفاق افتاده است. در عوض، از خواننده انتظار می رود که این جریان را دنبال کند و «احساس» کند که وقایع زندگی اسکار، همانطور که او آنها را شرح می دهد، می توانند به نوعی به «لحن احساسی» از زندگی در جنگ جهانی دوم و در طی آن ترجمه شوند. به ویژه به عنوان یک غیر رزمنده، اما به عنوان یک شهروند که در داخل جنگ زندگی می کند، تلاش می کند زنده بماند، تلاش می کند زندگی داشته باشد، تلاش می کند فقط به وجود خود ادامه دهد.
 
در کل فکر می کنم گانتر گراس بسیار موفق است. به سادگی باید ناباوری را متوقف کرد و داستان به معنای واقعی کلمه "باورنکردنی" زندگی اسکار و وقایعی را که او از زمان تولد تا پایان جنگ پشت سر گذاشت و سپس، حتی پس از آن، به ویژه در روزهای پایانی اوایل دهه 1950، در آغوش گرفت. در یک موسسه روانی
 
"رویدادها" رویدادهای جنگ جهانی دوم نیستند. بلکه اتفاقات جادویی در زندگی اسکار هستند که در جنگ و در طول جنگ زندگی می کند و به نوعی مدیریت می کند تا زنده بماند و به نوعی مدیریت کند تا به زندگی خود معنا ببخشد، اما قادر به انجام آن چیزی نیست که ما می خواهیم. معمولاً آن را "زندگی واقعی روزمره" می نامند.
 
این رمان برای من جادویی کار کرد. گونتر گراس از همان ابتدا توجه من را به خود جلب کرد و تصمیم گرفتم فقط وارد حساب اسکار شوم و آن را بپذیرم، اگرچه این یک دفتر خاطرات معمولی یا داستان زندگی یک شخص واقعی بود. من به نحوی همزمان تشخیص دادم که واضح است که نمی‌توانم این وقایع را به معنای عادی و روزمره واژه «واقعی» «واقعی» بدانم، اما اگر وارد حساب اسکار می‌شدم، آن را به‌گونه‌ای می‌پذیرفتم که گویی واقعی است. پس می‌توانستم حس بسیار بهتری از تجربه «حس و معنای» جنگ جهانی دوم برای کسانی که در داخل آن زندگی می‌کردند، داشته باشم، اما به نوعی، نه «از» آن.
 
این رمان در واقع چالش بزرگی است، اما به نظر من ارزش یک مطالعه دقیق را دارد، اما فرد باید مایل باشد که به نویسنده گراس اجازه دهد رهبری کند و فقط آن دنیا را به عنوان یک لحن-شعر خاص از وحشت زندگی در داخل و خارج بپذیرد. جنگ جهانی دوم در آلمان.

نقد رمان محاکمه اثر فرانتس کافکا

کافکا و محاکمه
محاکمه فرانتس کافکا داستان عجیب و نگران کننده یوزف کی، بانکدار و مرد مجرد است که یک روز صبح در خانه اقامتگاه خود از خواب بیدار می شود تا خود را در بازداشت می بیند. بدون هیچ دلیل مشخصی. روبروی هم پیرزنی است که از پنجره به طرز عجیبی به او نگاه می کند. زندگی هرگز دوباره مثل سابق نخواهد شد.
مجموعه‌ای از نشست‌ها، بحث‌ها و رویدادها دنبال می‌شود که در آن قهرمان داستان تلاش می‌کند تا پاسخی برای پرسش‌های سوزان درباره نظام، قانون و گناه خود بیابد.
 
تلاش جوزف ک برای عدالت شخصی او را در برابر سلسله مراتب غیرقابل نفوذ فرآیند قضایی قرار می دهد. به طور خلاصه، او هرگز به چیزی که می‌خواهد نمی‌رسد، او فقط چیزی را می‌خواهد که کاملاً نمی‌تواند به دست آورد.
 
من دریافتم که این کتاب پر از اضطراب فزاینده است زیرا نیاز به کشف علت اصلی دستگیری متهم بر زندگی روزمره متهم است. نه کاملاً هیجان‌انگیز، نه یک کمدی سیاه و نه قطعاً اعتراف‌کننده. و پایان به تاریکی هوای طاقت فرسا زمستان است.
کافکا قبل از بستن در به ما اطلاع می دهد و همه را بی خبر می گذارد و در عین حال هوس بیشتری می کند. وارد دنیای مبهم و گیج کننده قوانین دولتی شوید، جایی که افراد بی گناه می توانند سال ها منتظر یک نتیجه نامشخص باشند. بدون اینکه هیچ وقت بدانیم چرا
 
مضامین درون محاکمه
محاکمه یکی از تأثیرگذارترین کتاب‌های قرن بیستم به حساب می‌آید، زیرا به تصویر می‌کشد که یک فرد در حال مبارزه با دستگاه قضایی و بوروکراسی دولتی مدرن است. رمانی قدرتمند و تاریک که ظهور ماشین بوروکراتیک دولتی را پیش بینی می کرد. موضوعات اصلی کتاب عبارتند از:
حقوق فردی در جامعه
قانون و قوه قضاییه
فرآیندهای بوروکراتیک
اعتماد
وجود داشتن
رژیم های سیاسی و استفاده از قدرت
جوزف ک.، 30 ساله، بانکدار جاه طلب و شهروند راستگو، یک روز صبح در رختخواب است و انتظار دارد آنا برای او صبحانه بیاورد. اما پس از آن مردی لاغر با کت و شلوار مشکی غیرمعمول در خانه او را می زند و از آن لحظه به بعد زندگی عادی جوزف به پایان می رسد.
 
چیزی که باید یک صبحانه آرام و بدون وقفه باشد، در عوض به دستگیری و بازجویی نگران کننده تبدیل می شود.
 
اکنون مراحل رسیدگی آغاز شده است و شما همه چیز را به موقع یاد خواهید گرفت.
ناظر در این مورد، شروع یوسف به کار سیستم قضایی ایالتی می گوید.
 
دستگیری
چند کلمه ابتدایی لحن این داستان نسبتاً دلخراش یک مرد بیگناه فرضی را که علیه سیستم قضایی ایالتی مبارزه می کند، تنظیم می کند. کسی باید اتهامی نادرست به جوزف ک. . . این کلمات ساده نوعی جعبه پاندورا را باز می کند. کسی. یه جایی به نحوی.
تمام کتاب جستجوی عدالت است. این شما را به دنیایی مخفیانه و ترسناک می برد که در آن بوروکرات ها و افراد حقوقی به تجارت خود می پردازند و افراد را در آمادگی برای دادگاه رسیدگی می کنند.
 
دفعه بعد که در یک شهر بزرگ هستید و در سکوت از کنار یک ساختمان اداری بزرگ و معمولی رد می‌شوید، به پنجره نگاه کنید و روی کارگر پشت میز که در حال پردازش اطلاعات است تمرکز کنید. اما برای غمگینی متوقف نشوید. تکرار. متوقف نشو. مستقیم ادامه دهید.
من با Josef K همذات پنداری کردم. او از ابتدا تحت فشار روانی بود. در اینجا به یک مرد کارگر در پایتخت گفته می شود که او دیگر آزاد نیست، بدون هیچ دلیلی برای دستگیری که به نوعی دستگیری نیست - به عنوان مثال او را به ایستگاه پلیس نمی برند، و به طور خاص او را نمی برند. متهم به جرم؛ فقط به او گفته شده است که به زودی بررسی مختصری از پرونده او انجام خواهد شد.

نقد رمان مسخ اثر فرانتس کافکا

 مسئولیت خانواده و اولویت ها

 
 به جای فریاد زدن یا زیر سوال بردن سلامت عقلش، اولین نگرانی گرگور خانواده اش است. این یک ویژگی است تا اشکال شخصیت او. خانواده او در همه چیز برای گرگور حرف اول را می زند. همانطور که داستان پیش می رود و از دیدگاه گرگور، خواننده بیشتر در مورد زندگی او می آموزد، بر فداکاری او به خانواده اش تاکید می شود. او یک فروشنده دوره گرد، شغلی با مردم و ساعاتی است که از آنها متنفر است. با وجود این، او ادامه می دهد. خانواده او به دور از ثروت هستند و بیشتر پولی که او به دست می آورد صرف پرداخت بدهی های پدرش می شود. مسئولیت گریگور در قبال خانواده اش و به طور کلی مسئولیت پذیری یکی از مهم ترین موضوعات این قطعه است.
 
 وقتی وضعیت گرگور برای خانواده اش روشن می شود، واکنش آنها همان چیزی است که خواننده احتمالاً انتظارش را دارد. به این امید رسیدم که آنها به نحوی رویکرد عملی او را در مورد موقعیت به اشتراک بگذارند و با مرد فقیر همدلی پیدا کنند. اما این، آن مورد نبود. آنها از ترس و انزجار فریاد زدند و گرگور با ناراحتی به داخل اتاق برگشت. داستان از دیدگاه گرگور روایت می‌شود و بنابراین خواننده باید تا حد زیادی با او همدردی کند. از آنجا که ما در مورد زندگی جدید او در همان زمان یاد می گیریم، با همان موانع و احساسات روبرو می شویم، درک او آسان تر است. این نشان دهنده مهارت کافکا به عنوان یک نویسنده است، به ویژه توانایی او در ساختن یک شخصیت دشوار در یک موقعیت بسیار چالش برانگیز. متوجه شدم که اگر داستان از منظر گریت یا حتی آقای سامسا گفته می‌شد، کیفیت‌های عاطفی رمان متفاوت بود. سرمایه گذاری عاطفی خواننده ممکن است به شخصیت متفاوتی ختم شود. دگردیسی را کاوش کنید
 
 این رمان کوتاه داستان غم انگیز و نگران کننده گرگور سامسا را ​​روایت می کند که یک روز از خواب بیدار می شود و متوجه می شود که به یک حشره / جانور موذی غول پیکر تبدیل شده است. داستان از طریق راه مستقیم معرفی این دگرگونی و ماهیت شگفت‌انگیز واکنش گرگور به آن توجه خواننده را به خود جلب می‌کند.
 
 
 
 0 ثانیه از 1 دقیقه، 16 ثانیه
 
 
 
 مسئولیت خانواده و اولویت ها
 
 به جای فریاد زدن یا زیر سوال بردن سلامت عقلش، اولین نگرانی گرگور خانواده اش است. این یک ویژگی است تا اشکال شخصیت او. خانواده او در همه چیز برای گرگور حرف اول را می زند. همانطور که داستان پیش می رود و از دیدگاه گرگور، خواننده بیشتر در مورد زندگی او می آموزد، بر فداکاری او به خانواده اش تاکید می شود. او یک فروشنده دوره گرد، شغلی با مردم و ساعاتی است که از آنها متنفر است. با وجود این، او ادامه می دهد. خانواده او به دور از ثروت هستند و بیشتر پولی که او به دست می آورد صرف پرداخت بدهی های پدرش می شود. مسئولیت گریگور در قبال خانواده اش و به طور کلی مسئولیت پذیری یکی از مهم ترین موضوعات این قطعه است.
 
 وقتی وضعیت گرگور برای خانواده اش روشن می شود، واکنش آنها همان چیزی است که خواننده احتمالاً انتظارش را دارد. به این امید رسیدم که آنها به نحوی رویکرد عملی او را در مورد موقعیت به اشتراک بگذارند و با مرد فقیر همدلی پیدا کنند. اما این، آن مورد نبود. آنها از ترس و انزجار فریاد زدند و گرگور با ناراحتی به داخل اتاق برگشت.
 
 یکدلی
 
 داستان از دیدگاه گرگور روایت می‌شود و بنابراین خواننده باید تا حد زیادی با او همدردی کند. از آنجا که ما در مورد زندگی جدید او در همان زمان یاد می گیریم، با همان موانع و احساسات روبرو می شویم، درک او آسان تر است. این نشان دهنده مهارت کافکا به عنوان یک نویسنده است، به ویژه توانایی او در ساختن یک شخصیت دشوار در یک موقعیت بسیار چالش برانگیز. متوجه شدم که اگر داستان از منظر گریت یا حتی آقای سامسا گفته می‌شد، کیفیت‌های عاطفی رمان متفاوت بود. سرمایه گذاری عاطفی خواننده ممکن است به شخصیت متفاوتی ختم شود.
 
 دگرگونی
 
 ناشناخته های زیادی در «مگردونه» وجود دارد. راز چگونگی تبدیل شدن گرگور به حشره هرگز پاسخ داده نمی شود و هیچ کس آن را چیزی بیش از یک چرخش بسیار ناخوشایند نمی داند. مدتی طول می کشد تا گرگور به بدن جدیدش عادت کند، اما در نهایت، مانند یک سوسک بزرگ از خزیدن روی دیوار و سقف و مخفی شدن در مکان های تاریک لذت می برد. دگرگونی سخت تری در درون او رخ می دهد. او سخت تلاش می‌کند، علی‌رغم اینکه اعضای خانواده‌اش با او رفتار می‌کنند، به انسانیت خود پایبند باشد. گریت برای مدتی به او غذا می‌دهد، اما حتی خود او هم عقب‌نشینی می‌کند و او را به او باز می‌گرداند. او با خاطرات و دارایی های اندکش مانده تا اینکه خانواده بیایند آن ها را نیز ببرند.

نقد رمان قصر اثر فرانتس کافکا

 قلعه زیباترین و شاید احساسی ترین کافکا است. محاکمه و مسخ پر از عمق خاص خود و اندوه پیچیده خود هستند، اما با همان تلخی رمان پایانی و غیرقابل درک کافکا به قلب نمی پردازند. قلعه داستان K است که ادعا می کند نقشه بردار زمین است که توسط شخصی ناشناخته و برای اهدافی ناشناخته به قلعه فرستاده شده است که خود کمیت ناشناخته است. آنچه K قرار است انجام دهد ما هرگز کشف نمی کنیم. کافکا به جای روایتی که به سمت رضایت اساسی حرکت می کند، مجموعه ای از ناامیدی ها را به خواننده ارائه می کند، K بارها و بارها تلاش می کند تا کارش را پیش ببرد، اما هرگز از محیط برفی قلعه فراتر نمی رود. رمان با ورود ک به دهکده ای آغاز می شود سایه قلعه - و ظاهراً تحت حاکمیت آن. این مکان در اعماق برف فرو رفته است و قلعه در غبار پوشیده شده است، به طوری که حتی یک بارقه نور نیز حضور آن را نشان نمی دهد. توصیفات کافکا از مکان در سراسر رمان تقریباً غیرقابل تحمل است. خواننده را به منطقه‌ای نامناسب و تقریباً قطبی می‌آورند، جایی که به ندرت نور وجود دارد، و فرد تلاش فیزیکی مبارزه در میان برف سنگین را احساس می‌کند. این رمانی است که بهتر است در عمیق‌ترین زمستان خوانده شود، به‌ویژه زمانی که آزمایش‌های روزانه زندگی کاری با رفت‌وآمدهای صبح و عصر در تاریکی لرزان حادتر می‌شود.

 
 فضا و حال و هوای رمان همان چیزی است که آن را حمل می کند - اما توصیف آنها دشوار است. با گفتن آن، متوجه خواهید شد که آنها را دقیقاً درک می کنید، حتی اگر مانند من نتوانید به طور کامل منظور خود را بیان کنید. این همان کاری است که کافکا انجام می دهد: او با نوشتن در مورد چیزهای آشنا و پیش پا افتاده زندگی روزمره، ما را بی ثبات می کند، اما آن را پنهان می کند تا به نظرمان یک رویا یا افسانه عجیب و غریب جلوه کند. وقتی صفحات را می بندیم به واقعیت برمی گردیم و از تمام احساسات ناامیدی که تمایل داریم آن ها را ببندیم تا به زندگی کاری روزانه خود ادامه دهیم آگاه می شویم. کافکا سرنگی است که خون خواننده را بیرون می کشد و سپس قلمی است که در آن می نویسد.
 
 این اشتباه است که قلعه - و در واقع دادگاه را همانطور که بسیاری انجام می دهند - به عنوان نگران بوروکراسی و روند غیرعادلانه بدانیم. چنین قرائتی پروژه هنری کافکا را بی اهمیت جلوه می دهد و اساساً تقلیل دهنده است. کافکا در مورد چیزهای ساده و مهم می نویسد: تنهایی، درد، اشتیاق برای همنشینی انسان، نیاز به احترام و درک، رابطه جنسی و مبارزه برای به کارگیری.
 
 این کتاب شما را برای چیزهایی که در زندگی تان از دست داده اند ناراحت می کند. خواننده مجبور به رویارویی با نیازهای اساسی انسان می شود. ما شاهد مبارزه بیهوده K برای به رسمیت شناختن و احترام هستیم. تمام زمینه وجودی او توسط کسانی تضعیف می شود که تکلیف او یا حق او را برای بودن در روستا تصدیق نمی کنند. K به دنبال همنشینی است (برای مدتی با زنی که ارتباطی با مقامات قلعه دارد) اما نمی تواند همراهی دستیارانش را تحمل کند که می تواند نسبت به آنها نامهربان باشد.
 
 و این نیز رمانی برای تاریک ترین روزهای زمستان است. کافکا شما را از زندگی خودش، با تمام استرس ها و ویرانی های پنهانی اش دور می کند، فقط برای بازگرداندن شما، در هم شکسته، به واقعیتی جدید که در آن باید با حقایقی که ترجیح می دهید فراموش کنید، روبرو شوید. این بزرگ‌ترین اثر کافکا است، و بهترین اثر او را برآورده می‌کند که کتاب باید دریچه‌ای باشد برای شکستن دریای یخ‌زده درون ما.

نقد رمان پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی

 طرح: 4.5/5

 شخصیت ها: 5/5
 سبک نگارش: 4.5/5
 اوج: 5/5
 مقدار سرگرمی: 4.5/5
 
 "هر روز یک روز جدید است. خوش شانس بودن بهتر است. اما من ترجیح می دهم دقیق باشم. سپس وقتی شانس آمد، شما آماده هستید.» ~ ارنست همینگوی، پیرمرد و دریا
 
 افکار من
 
 یکی از تصمیمات کتابخوانی که در سال 2018 گرفتم خواندن 10 کتاب کلاسیک بود. پیشرفت من قابل توجه نبود اما مصمم هستم که در سال های آینده آن را تغییر دهم.
 
 من «پیرمرد و دریا» را انتخاب کردم، زیرا در یک مسابقه خواندنی اینستاگرام شرکت می‌کنم که در آن درخواست خواندن کتابی بود که بخشی از فهرست «100 کتاب برای خواندن در طول عمر» است.
 
 نیازی به گفتن نیست، «پیرمرد و دریا» اغلب فهرست‌های زیادی از این قبیل را انتخاب می‌کند و گزینه خوبی بود.
 
 این کتاب در مورد چیست و چه چیزی را باید انتظار داشت؟
 
 پیرمرد و دریا یک رمان کلاسیک است که در سال 1951 توسط ارنست همینگوی نوشته شده است. این آخرین اثر مهم این نویسنده برجسته است که در زمان حیات او منتشر شده است.
 
 این کتاب یک مطالعه کوتاه (زیر 100 صفحه) است که در هاوانا، کوبا اتفاق می افتد. داستان داستان یک ماهیگیر پیر، یک پسر جوان و یک ماهی زیبا و شجاع را برای ما تعریف می کند.
 
 داستان چگونه است؟
 
 سانتیاگو یک ماهیگیر پیر است که 84 روز را بدون ماهیگیری سپری کرده است. او اکنون توسط مردم محلی به عنوان «سالاو» نامیده می شود، به این معنی که او از بدترین شکل بدشانسی رنج می برد.
 
 زمانی که مردی قوی و سالم بود، در کارش عالی بود و همیشه بهترین ماهی ها را می گرفت. حالا او مردی مسن و فقیر است که چیز زیادی برای سرگرم کردن روزها و ذهنش ندارد.
 
 حتی پسری که او را خیلی دوست دارد و خوب تمرین کرده بود، اکنون به دلیل اعتصاب بدشانس او ​​توسط والدینش از همکاری با پیرمرد منع شده است.
 
 اما مانولین، پسر جوان، سانتیاگو را دوست دارد و از او مراقبت می کند. او اغلب برای او غذا و چای می آورد و آنها در مورد همه چیز زیر آفتاب به خصوص مورد علاقه سانتیاگو - بیسبال آمریکایی - صحبت می کنند.
 
 پیرمرد که مصمم است شانس خود را تغییر دهد و یک صید به اندازه کافی بزرگ به خانه بیاورد تا شهر صحبت کند، پیرمرد در هشتاد و پنجمین روز راهی دریا می شود. او به داخل گلف استریم می رود و طعمه اش به زودی توسط یک ماهی بزرگ که به گمان او یک مارلین است گرفته می شود.
 
 اما، ماهی به این راحتی تسلیم نمی شود. پیرمرد نیز مصمم است و به راحتی رها نمی کند. آنچه در پی می آید، نبرد برای زندگی است که هر دو طرف به همان اندازه شجاع و مصمم هستند.
 
 او گفت: «اما انسان برای شکست آفریده نشده است. "یک انسان را می توان نابود کرد اما نمی توان شکست داد."
 
 شخصیت ها چقدر خوب هستند؟
 
 شخصیت‌ها یکی از صادق‌ترین و شجاع‌ترین شخصیت‌هایی هستند که اخیراً در کتابی با آنها برخورد کرده‌ام.
 
 سانتیاگو، پیرمرد است. اگرچه بدن او به دلیل تعداد سال هایی که دیده است ضعیف شده است، اما در مورد عزم او نمی توان همین را گفت. پیر بودن او در اخلاق و رفتارش با عناصر، فقط بر جذابیت او می افزاید. بر خلاف بسیاری از ماهیگیران جوانتر، او به دریا احترام می گذارد و او را لا مار می نامد که اصطلاحی دوست داشتنی است.

نقد رمان کوه جادو از توماس مان

 بودنبروکز ممکن است اولین کار بسیار درخشان، مرگ در ونیز، رمانی کوچک اما کاملاً شکل گرفته باشد، اما برای من، شاهکار واقعی مان، حماسه پربرف او در سال 1924، کوه جادو است. این کتاب که در سال‌های قبل از جنگ بزرگ در یک آسایشگاه سل می‌گذرد، چیزهای زیادی دارد: یک کلاسیک مدرنیست، یک رمان سنتی، یک کمدی از آداب، تمثیلی از اروپای بورژوایی قبل از جنگ، و - شاید مهم‌تر از همه این بار. سال – کتابی ایده‌آل برای همراهی با شما در شب‌های طولانی زمستان، زمانی که هر یک از حشرات آنفولانزا در حال انجام است، دست برتر را به دست آورده و شما را مجبور می‌کند تا با عطسه در بستر بیماری خود خلوت کنید.

 
 زیرا کوه سحرآمیز اثری کاملاً بی‌نظیر است: رمانی که به‌طور متقاعدکننده‌ای بیماری را به‌عنوان حالتی از ذهن و بدن به تصویر می‌کشد (اگرچه مان از جنبه‌های احشایی‌تر دومی ابایی ندارد). این رمانی است که ویرجینیا وولف در مقاله خود در سال 1926 درباره بیمار بودن به طرز اسرارآمیزی نادیده گرفت و در آن از شکست ادبیات در تبدیل بیماری به یکی از «موضوعات اصلی» خود در کنار «عشق، جنگ و حسادت» ابراز تاسف می کند. خب، در اینجا بیماری به طور قطع در مرکز صحنه قرار دارد، و طرح داستان - آنچه در آن وجود دارد - تقریباً تصادفی: هانس کاستورپ، یک مهندس جوان ساده لوح، به آسایشگاه بین المللی برگوف در ارتفاعات آلپ سوئیس سفر می کند تا پسر عموی بیمار خود، یواخیم را ملاقات کند. زیمسن. چیزی که به عنوان اقامت چند هفته ای در نظر گرفته شده بود، به ماه ها و سپس سال ها می رسد، زیرا خود هانس به بیماری سل مبتلا می شود و با وظیفه شناسی جای خود را در میان بازیگران مصرف کنندگان سرفه می گیرد. در مورد اینکه چقدر بیماری هانس واقعی است و چقدر نتیجه "بومی رفتن" است، ابهام وحشتناکی وجود دارد. در واقع، هانس از وضعیت خود به عنوان یکی از "افقی" لذت می برد:
 
 هانس کاستورپ تا پاسی از شب در بالکن خود بیرون ماند و به دره جادو شده نگاه کرد... صندلی استراحت عالی او با سه کوسن و رول گردنش نزدیک نرده چوبی کشیده شده بود و در تمام طول آن بالش کوچکی قرار داشت. از برف؛ روی میز سفید کنارش یک لامپ برقی روشن، انبوهی از کتاب ها و یک لیوان شیر خامه ای ایستاده بود، «شیر عصرانه» که هر شب برای همه ساکنان برگوف در اتاقشان سرو می شد و هانس کاستورپ داخل آن بود. یک شات کنیاک می ریخت تا خوش طعم تر شود.
 
 هانس که در صندلی نشستن خود، فرسنگ ها دورتر از بریدگی و رانش زندگی در "زمین های مسطح"، خود را می بیند که مفاهیم دیرینه افتخار و فناپذیری را زیر سوال می برد. در اینجا، برف "ابدی" است و زمان به خودی خود لغزنده می شود و دیگر نمی توان به رفتاری که انتظار می رود اعتماد کرد. این در واقع دنیای دیگری است: سوپ بی پایان و خوانش دماسنج تشریفاتی – تقریباً بت‌شناختی. درمان استراحت و سخنرانی در مورد عشق به عنوان یک بیماری. رقابت‌های کوچک و معاشقه‌های گیج‌کننده (بالاخره، اینها افرادی هستند که "تب دارند، با متابولیسم تسریع شده"). جایی که مرگ فیل در هر اتاق است و فقط "پشت صحنه" اتفاق می افتد. این به رمان احساس دوست داشتنی از عالی و عجیب می دهد. در واقع، گاهی اوقات تقریباً به قلمرو ماوراء طبیعی می لغزد. دستگاه اشعه ایکس، بازدید از سینما و دستگاه گرامافون همگی با تعجب مشکوک برخورد می کنند. یک فصل اصلی، با عنوان «برف»، مربوط به 50 صفحه عجیب و غریب آن با سفر تقریباً کشنده هانس به زمین بایر برفی اطراف آسایشگاه است، سفری که در یک توهم وحشتناک به اوج خود می رسد که می توانست مستقیماً از صفحات HP Lovecraft بیرون بیاید. حتی یک صحنه سانس وجود دارد. (و من فرض می کنم که همه ما در اینجا موافق هستیم که هر Winter Read که به خود احترام می گذارد باید حداقل یک صحنه جلسه داشته باشد؟) در تمام این مدت، بدون اینکه ساکنان کلینیک بدانند، اروپا به سمت جنگی می رود که این روش نادر را نابود خواهد کرد. زندگی برای همیشه

نقد رمان آناکارنینا از لئو تولستوی

 تا حدی به دلیل حجم بسیار زیاد این کتاب و تا حدودی به دلیل اینکه من با نویسندگان روسی کمی مشکل دارم، مدت زیادی است که آنا کارنینا را به تعویق انداخته‌ام، زیرا می‌دانم که یک جایی دیگر باید بگویم. این یک امتحان است زمانی که کتاب صوتی خود را در معرض فروش قرار داد، آن را به عنوان نشانه‌ای در نظر گرفتم که زمان آن فرا رسیده است. آن، و اتفاقاً دو تا از جدیدترین کتاب‌هایی که خوانده‌ام، به آنا کارنینا و خط آغازین معروف اشاره می‌کنند: «همه خانواده‌های شاد شبیه هم هستند. هر خانواده ناراضی در نوع خود ناراضی است.»

 
 من انتظار داشتم که کمی شلوغ باشد، اما در واقع تقریباً از همه آن لذت بردم. مواردی وجود داشت که در مورد سیاست های محلی یا تجارت روزانه کشاورزی ادامه داشت و چندان جالب نبود، اما در کل واقعاً جذاب بود. البته سردرگمی نام‌گذاری معمولی وجود داشت که در مورد رمان‌های روسی تقریباً اجتناب‌ناپذیر است (و یکی از دلایلی است که من در گذشته با آنها مشکل داشتم)، اما در واقع دنبال کردن آن به اندازه کافی آسان بود - فقط باید مبلغی بپردازید. توجه کمی
 
 در این رمان شخصیت های زیادی وجود دارد، اما دو خط داستانی اصلی آنا کارنینا و کنستانتین لوین هستند و همه شخصیت های دیگر به نوعی به این دو شخصیت اصلی مرتبط هستند. در حالی که زندگی آنها تلاقی می کند، آن دو تنها یک بار، در انتهای کتاب، یکدیگر را ملاقات می کنند.
 
 آنا، همانطور که بیشتر مردم قبلاً می دانند، شوهر و پسرش را ترک می کند تا با معشوقش - کنت ورونسکی - باشد. این البته یک رسوایی بزرگ است و منجر به زمان‌ها و تصمیمات سختی برای آنا و ورونسکی می‌شود. احتمالاً اکثراً شنیده‌اند که این ماجرا چقدر به طرز غم انگیزی به پایان می‌رسد، اما اگر این کار را نکردید، من آن را برای شما خراب نمی‌کنم.
 
 لوین یک نجیب زاده روستایی است، اما در قلب او یک کشاورز است. او زمانی که در خانه است و نقش فعالی در کار مزرعه در املاک خود دارد و زمانی که در طبیعت بیرون می رود بسیار راحت است. او مدام به دنبال راه‌هایی برای متحول کردن کشاورزی و راه‌هایی است که دهقانان را بیشتر درگیر کند و آن‌ها را به‌منظور مدیریت سرنوشت‌شان تنظیم کند. او همچنین عاشقانه عاشق Ekaterina "Kitty" Shcherbatskaya است.
 
 آنا و لوین هر دو با سوالات بزرگی در زندگی خود دست و پنجه نرم می کنند. برای آنا، مبارزه اصلی (آنطور که من می بینم) این است که او میل به عشق و درک دارد، اما همچنین مغرور و حسود است و نمی داند چگونه در مورد آنچه او را ناراحت می کند صحبت کند. او پرشور و وحشی است و دارای خلق و خوی دیوانه است و چون نمی تواند در مورد احساس واقعی خود صحبت کند، شروع به مارپیچ رو به پایین می کند و به تدریج بدبخت تر و پارانوئیدتر می شود.
 
 مبارزه لوین یک مبارزه معنوی است. او می خواهد به خدا ایمان داشته باشد اما با دین مشکل دارد. او با مرگ و کوتاهی زندگی روبه‌رو می‌شود و برای یافتن معنا، یافتن آرامش تلاش می‌کند. من مبارزه او و کل شخصیت او را بسیار قابل ربط می دانم، و قطعا از قسمت های لوین بیشتر لذت بردم. این گواهی بر نوشته‌های تولستوی است که زندگی و مبارزات یک مرد روسی در پایان قرن نوزدهم هنوز برای یک زن مدرن اروپای غربی بسیار قابل ربط است.
 
 از یک طرف همه شخصیت ها کمی اغراق آمیز به نظر می رسند. همه آنها این احساسات شدید را دارند و به نظر می رسد که به سرعت از یک سر طیف به سر دیگر می روند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند به شیوه‌ای خاص عمل کنند، یا چیزهای خاصی را بگویند یا انجام دهند و سپس به دلایل جزئی که از تناسب خارج می‌شوند (این امر به ویژه در مورد آنا صدق می‌کند)، یا در واقع به دلیل چیزی غیرقابل تعریف، در نهایت برعکس یا فقط انجام می‌دهند. کاری را که می خواستند انجام ندادند یا نگفتند. از طرفی انسان ها کمی این گونه اند. و عمق روانشناختی و مونولوگ های درونی شخصیت ها را بسیار جذاب یافتم.
 
 من گرفتار زندگی و سرنوشت این شخصیت های زنده بودم و همیشه وقتی داستان را برمی داشتم، خودم را در داستان گم می کردم. من همچنین از پایان بسیار لذت بردم و آن را بسیار نشاط آور و معنادار یافتم.
 
 نکته ای در مورد روایت: از اینکه دیدم مگی جیلنهال این را روایت می کند هیجان زده شدم، زیرا من صدای او را دوست دارم و از خواندن او از جار زنگ بسیار لذت بردم، و این چیز دیگری بود که مرا به خرید این کتاب سوق داد. با نگاهی به گذشته، مطمئن نیستم که خانم جیلنهال بهترین انتخاب برای این یکی باشد، زیرا او دقیقاً همان لحنی را دارد که برای The Bell Jar داشت، و اگرچه برای آن آهنگ واقعاً خوب کار کرد، من احساس می کنم آنا کارنینا هستم. نیاز به خواندن بیشتر دراماتیک دارد - چه با تمام شخصیت ها و احساسات در حال پرواز. مثل اینکه او با صدایی کاملاً آرام و سنجیده چیزی را خواهد خواند که ظاهراً یک شخصیت فریاد زده است. و من احساس نمی کردم که تفاوت زیادی بین صدای شخصیت های مختلف وجود دارد. اما دنبال کردنش اصلا سخت نبود و به هر حال او صدای دلنشینی دارد.
 

نقد رمان صد سال تنهایی از گابریل گارسیا مارکز

رمان صد سال تنهایی  در چارچوب نسبتاً کوچکی بسیار بسته بندی شده است که مرور و اجرای عدالت این کتاب غیرممکن است. با این وجود ، من در این تلاش انفرادی پافشاری می کنم و سعی می کنم چارچوبی برای برخی از مضامین ماندگارتر در رمان ایجاد کنم و البته در واقع رمان را مرور می کنم.

 

اول و مهمترین ، درک اینکه چرا این کار اغلب کار اصلی گابریل گارسیا مارکز است ، بسیار آسان است. دامنه آن حماسی است. مضامین آن جهانی هستند. تحویل آن رویکرد واقع گرایانه جادویی کامل است. اغلب هنگام خواندن داستان و همانطور که اتفاق می افتد احساس می کنید از خواب بیدار می شوید. بدیهی است که بسیاری از موارد غیرممکن است ، و در عین حال به گونه ای ارائه شده است که احساس می کنید ممکن است و اتفاق می افتد یا اتفاق افتاده است. یا شاید مهمتر از آن ، شما ذاتاً درک می کنید که غیرممکن فقط به عنوان ابزاری برای درک کاملتر یک نکته یا موضوع ارائه شده ارائه می شود.
 
از بسیاری جهات ، داستان بسیار ناامیدکننده برای خواننده است ، بنابراین بسیاری از پتانسیل ها همیشه به هدر می رود. خیلی چیزها ساخته شده اند ، همیشه باید خراب شوند. این یک رمان چرخه ای است که مضامین آن بارها و بارها به اشکال مختلف بازی می شود.
 
اما لازم است که روایت به این شکل درآید. به منظور بررسی کامل موضوعاتی که مارکز می خواهد به کارآمدترین روش کشف کند ، همین بود.
 
خواندن آن آهسته است و ورود به آن دشوار است ، اما علی رغم تکرار نام ، دنبال کردنش واقعاً سخت نیست.
 
همانطور که در بالا گفتم ، آنقدر در این بسته نسبتاً کوچک وجود دارد که واقعاً برای من غیرممکن است همه تفاوت های ظریف را پوشش دهم ، اما مضامین اصلی که تکرار می کنید عبارتند از: 1) تنهایی (البته) ، 2) تفاوت بین مردان و زنان ، و 3) توانایی شور و اشتیاق برای ایجاد و ایجاد تخریب.
 
مارکز این مضامین را مانند برخی از جنگجویان باشکوه به کار می گیرد و روان و روان خوانندگان را با سکته های گسترده و برش های دقیقه ای ، یک جراح جنگجو ، برش می دهد. فرد پس از اتمام رمان احساس خالی شدن و تکمیل شدن می کند ، اما در عین حال فرسوده است.
 
من حداقل یک خواندن را توصیه می کنم اگر نوع رمانی باشد که دوست دارید.
 
اول از همه ، می خواهم بگویم که این رمان به دلیلی برنده جایزه نوبل شده است و بله ، ارزش تمام ارزشیابی را دارد. این رمان واقعاً جادویی است. با وجود طرح پیچیده ، شخصیت های بسیار زیاد ، بدون تعلیق و نام های گیج کننده ، من عاشق کتاب می شوم. اگر چند فصل اول را پشت سر بگذارید ، جالب ترین رمان برای خواندن است. درک هر یک از رمان های شما به هر اونس مغز نیاز دارد. این یک تمرین بود - یک تمرین ذهنی. و چون عرقم ریخت ، مهم است. این رمان را می توان بارها خواند و هر بار چیزی را که در خواندن قبلی شما مورد توجه قرار نگرفته کشف خواهید کرد.
 
عجیب ترین ویژگی این رمان ، نامهای گیج کننده اعضای خانواده بوئندیا است. به نظر من ، نام های مشابه برای تأکید بر این واقعیت است که همه سرنوشت یکسانی داشتند. هنگام خواندن ، متوجه شدم که من به پرواز در ماهی ، باران مداوم باران برای سالها ، اشباح اعتقاد داشتم ، اما قادر به باور کردن چیزهای ساده مانند غذا خوردن یا ایجاد راه آهن نبودم. من فکر می کنم این همان چیزی است که ژانر رمان درباره آن است - رئالیسم جادویی. شما شروع به باور کردن به چیزهای جادویی می کنید اما از اعتقاد به چیزهای اساسی امتناع می ورزید.

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد